زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
تاریخ: سه شنبه 21 تير 1390برچسب: تاریخ: سه شنبه 21 تير 1390برچسب:عکس,عکس خنده دار,عکس جالب,عکس وطنی,عکس توپ,جالب,جدید,یابو,مجموعه عکس,عکس,عکس خنده دار,عکس جالب,عکس وطنی,عکس توپ,جالب,جدید,یابو,مجموعه عکس,داستان پند اموز,,
ارسال توسط محمدتقی قندیلی
آخرین مطالب